ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلام بچه ها من چنتا عکس از حیاط و باغ و همچنین یه خورده از مسافرتام گذاشتم امیدوارم که خوشتون بیاد
این حوضه خونمونه بابام درست کرده
اینم گلای باغچمونه و کاکتوسم
اینجام با فامیلامون رفته بودیم دریا دنبال متل میگشتیم که این پیشیو دیدیم و ازش عکس گرفتیم
اینجا هم چشم علیه تو دامغان خیلیییییییییی خوشگله حتما برین ما الان از یه
ساختمونه دیگه که روبروشه داریم عکس میگیریم تازه اونجا یه درخت بود که
مردم یه ریشه هاش پارچه میبستند چون میگن مقدسه! تازه یه داستانم در
مورد این چشم علیه وجود داره که اگه تونستم بهتون میگم
اینم اون درخته
ولی همینطور که میبینید ادمای بی فرهنگ خیلی زیادن
تازه شماره هم نوشتن واقعا خاک تو سرشون عقده ای ها
دیگه از چشم علی بسته این عکسه واسه باغمونه
اینم داخله باغمون من که عاشق این عکسم
خب الان اون داستانو تعریف میکنم و بعدش بای بای
میگن که یه خونواده طرفای عیدنوروز میان چشم علی بعد بچشون گیرمیده که باید یکی
از این ماهیارو برداریم پدر و مادرشم قبول میکنم و ماهی رو میگیرن و تو حوضه خونشون
میندازن.شب میشه و همه میخوابن تا اینکه مادر خانواده خواب میبینه حوضه خونشون
خونی شده مادر سریع از خواب بیدار میشه و میبینه که بله همینطور شده بعد همسرش
رو بیدار میکنه که بیاد ماهیو بر داره و ببره همون چشم علی دیگه هلوکه هلک ماهیو پیدا
میکنن و میبرنش تو همون چشمه میندازن و وقتی که به خونشون میان میبینن که حوضشون
دیگه خونی نیست ...
غصه ی ما به سر رسید - کلاغه به خونش نرسید
بالا اومیدیم ماست بود-غصه ی ما راست بود.....